کد مطلب:211512 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:109

حس عقل
بدان كه آنچه پنهان و مختفی است و ظاهر نمی شود حواس آن را نمی شناسد مگر به حس عقل و قلب كه خداوند عقل را برای اتمام حجت بر بندگان قرار داده است و حواس را اسباب درك محسوسات معین فرموده عقل خود مجرد و پنهان است و درك مجردات و مجهولات را معلوم می نماید.

چون نمی توان انكار عقل و قلب را كرد انكار آن امور غیرقابل اشاره حسیه را هم نمی توان نمود.

فرمود چشم نگاه می كند و مرئی را به بصیرت و بینائی دل می سپارد و او ادراك صحت و سقم آن را می نماید و آنچه را كه چشم می بیند یا گوش می شنود ولی درك نمی كند مانند



[ صفحه 445]



آسمانها و صاعقه و صدای مهیب جوی عقل آن را درك نمی كند و مبداء و منتها و علت و عوامل آن را به علم درمی یابد.

مثلا آسمانی كه بدون ستون چون سقف بر سر زمین قرار داده و مانع از سقوط و هبوط آن است و این كه در یك فاصله معین قرار داده نه بالا می رود نه پائین می آید نه تغییر وقت می دهد نه حسابش اشتباه می شود نه روز و شبش از دست می رود و نه بلند و كوتاهی شب و روز به هم مخلوط می گردد نه قسمتی از آن منهدم و نابود می شود و همچنین ستارگان را در جاهای معین در یك خط سیر معین قرار داده تا حركت كنند و از حركت آنها فصول و ماه و روز و شب پدیدار می گردد برخی به سرعت حركت می كند بعضی به كندی و درنگ و عده ای حركت متوسط و میانه دارند.

عقل است كه این جهات غیرقابل اشاره را درك می كند و طول و عرض و طلوع و غروب ظاهر و پنهانی و نزدیكی و دوری را حساب می كند و در نظر دارد و همه را از حكمت و تدبیر خدای عالم دانای توانا می شناسد.

خردمند عاقل می داند این كار و این صنعتی كه بشر به اول و آخر آفرینش و به اول و آخر وجود و حركت آن اطلاع ندارد نمی تواند بسازد باید صانعی آن را بسازد كه برتر و بالاتر و حكیم و علیم و قادر و توانا و محیط بر تمام این منظومه های شمسی باشد.

باید این نظم و تدبیر این آفرینش پهناور افلاك و عناصر را صانعی بسازد كه بتواند آنها را نگاه دارد و همان طور كه علت وجودی آنها است علت مبقیه و علت نظم و تربیت آنها هم باشد.

بنابراین چشم به زمین نگاه می كند و آنچه می بیند به قلب آنا گزارش می دهد و قلب درك می كند خردمند می داند اگر یك ریشه چوب را به هوا بیندازی زمین برمی گردد و صانع حكیم یك زمین به این عظمت را دوار و متحرك قرار داده بدون آنكه بیفتد یا سقوط كند یا از حركت بایستد یا نظم و ترتیب حركت او به هم بخورد یا با داشتن این همه عمارات در مناطق مختلفه سنگینی های زیاد تعادل او را از دست بدهد تا درختان و كوهها و معادن و منابع موجب سقوط و ثقل آن ها بشود اینها همه از قدرت حكیم علیم و صانع دانای تواناست.

پس قلب به دلالت چشم كه می بیند مدبر عالم را می شناسد و آفریننده آسمانها را درك می كند و گوش از شنیدن الحان و اصوات و حركت بادهای تند و نرم و یا خراب كردن عمارات



[ صفحه 446]



و كندن درختان كهن و تبدیل یك شهر به ریگستان ویرانی و انهدام تشخیص می دهد كه معلول علل و عواملی بوده است.

در این جریان حواس جز رابطه رساندن به قلب كاری ندارد و خودش دراكه نیست بلكه دراكه آن نیروئی عاقله است كه در انسان به ودیعت سپرده شده تا درك معانی و مجردات و بالاخره درك خدا را بنماید كه خالق او و تمام موجودات است.

فرمود قلب معدن عقل است و عقل موجد فكر است تفكر و تعقل می كند در آنچه حواس درك حس كرده و حقیقت و درستی آن را درمی یابد و می داند باد خود به خود قادر به حركت و چنین فعل و انفعالاتی نیست چشم جز دیدن و گوش جز شنیدن كاری نمی داند تنها قلب است كه به مافوق آسمانها صعود می كند و از قعر دریاها می گذرد و از سطح اقیانوسها عبور می كند و آنچه در آسمانها و زمین است می شناسد و به همه چیز معرفت پیدا می كند و یقین می كند آن كس كه این همه مواد را آفریده این نظم و ترتیب را هم معمول داشته و این باد را نیروی مجریه اراده قویه خود قرار داده تا هر قومی را بخواهد نابود كند و بر هر كه بخواهد مسلط نماید.

درست كار حواس عكس برداری از صور مادی اجسام است مانند آئینه كه هر چه مقابل او بگیری عكس برداری می كند ولی حس عقلی عكس برداری از معانی و عواطف و احساسات عقلی می كند با این تفاوت كه عكسهای آینه با كنار رفتن معكوس از بین می رود ولی عكسهای مدركه برای همیشه در محفظه حفظ می شود و لذا شما هر وقت هر چه را روزی دیده اید می توانید در محفظه عكس آن را به دست آورید یا معانی علومی كه خواندید تجدیدنظر كنید.

امام علیه السلام فرمود ای طبیب چشم و گوش زلزله را به قلب می رساند و شناختن علت آن و درك آن معنی با قلب است.

ملاحظه كن وقتی كه حس دید زمین به این عظمت با این غلظت و انجماد با این طول و عرض با این ثقل و سنگینی با این همه ی دریاها و كوه ها و معادن و غیره یكباره ناگهان بر خود می لرزد و نقطه ی را متزلزل می نماید و حركت می دهد و ویران می كند و خسف می سازد و با شكافی كه در زمین پیدا می شود قسمتی از مردم و عمارات را می بلعد و دهن می بندد و آرام می گیرد در حالی كه زمین یك جسد بی روحی است و یك خلقت بزرگی است به هم متصل و



[ صفحه 447]



مربوط و پیوسته بدون فصل و وصل زلزله ناحیه ای را خراب می كند و ناحیه ای سالم می ماند.

آیا این آیات خارق العاده كار حس است یا كار قلب است یا كار یك صانع حكیم علیم است البته حس می بیند و عقل درك می كند كه دست قدرتی برتر و بالاتر این حركت را داده است و آن خدائی كه آفریننده و نگاه دارنده و حركت دهنده است مدبر آسمانها و زمین است.

فرمود ای طبیب اگر زمین خود زلزله خیزی می كرد به حس و شعور این كار را انجام می داد هیچ وقت زلزله ایجاد نمی كرد كه خود و اهلش را نابود و ویران نماید اما آن خداوند است كه زمین را به تدبیر خود آفریده و به اراده خود از آثار طبیعی به زلزله می آورد.